وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟
وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟! .
الا تبریز! ای در چشمِ تهران ریز!! غمگینم،
- مگر غم را کند مشروطه - هان! ستار خانت کو؟! .
گریبان پاره کن! هان ای برادر، وقت فریاد است،
سکوتت چیست یعنی؟ غیرتت چون شد؟ دهانت کو؟!!
برون انداز مارا زین وطن، ما سخت تنهاییم،
نبینم سر به زانو مانده ای آرش! کمانت کو؟
دوای درد ما اشک است.آری اشکآری اشک
شراب آورده ام، بنشین برادر! استکانت کو؟! .
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ اندوهی،
وطن جان! خسته ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟
حسین جنتی
کو؟ ,ای ,اشک ,آری ,وطن ,هان ,آری اشک ,وطن لبخندهای ,شیرین زبانت ,مردمِ شیرین ,لبخندهای مردمِ ,مردمِ شیرین زبانت ,لبخندهای مردمِ شیرین
درباره این سایت